چکیده
مسالۀ اخلاق و امکان آن همواره یکی از معضلات پیش روی متفکران بوده است. در ساحت رئالیسم محض، پذیرش علیت فراگیر حاکم بر پدیدارها، منطقاً به نابودی آزادی منجر میشود. از سوی دیگر، نخستین قربانیِ ناممکن شدن آزادی و سیطرۀ علیت جبری برعالم، اخلاق است. لذا متفکران مختلف در حوزهها و با انگیزههای مختلف کوشیدند تا برای دفاع از اخلاق و رفع امتناع آن راهکارهای مختلفی به دست دهند. یکی از نبوغآمیزترین این راهکارها ایدۀ کانت بود که کوشید تا به کمک ایجاد تفکیک میان ساحت طبیعت (عقل نظری) و ساحت آزادی (عقل عملی)، تعارض مذکور را رفع کند. اما نظریۀ اخلاقی کانت بلافاصله با انتقادات مختلفی روبرو شد. اخلاق کانتی از یک سو، آنچنان به فرمالیسم دچار شد و از سوی دیگر، چنان از میل بشری فاصله گرفت که در عمل نتیجهاش نه ایجاد امکان اخلاق، بلکه به واسطۀ تقابل مطلق قانون اخلاقی با میل بشر نزد کانت، به شاهدی دیگر بر امتناع اخلاق بدل شد.
مقالۀ حاضر میکوشد تا پس از طرح مختصر مسالۀ اخلاق به میانجی مفهوم آزادی در تاریخ فلسفه و بسط پاسخ کانتی به آن (در بنیاد مابعدالطبیعۀ اخلاق)، با اشاره به برخی واکنشهای پساکانتی به آن، به انتقادات هگل بر اخلاق کانتی و راهکار وی برای مسالۀ اخلاق بپردازد. در این راستا فلسفۀ اخلاق هگل مورد بررسی و واکاوی قرار خواهد گرفت و نهایتا تلاشی برای پاسخ به این پرسش صورت خواهد پذیرفت که آیا هگل با برکشیدن اخلاق از سطح اخلاق فردی (Morality) به اخلاقیات عرفی-اجتماعی (Ethics) حقیقتاً میتواند از انسداد اخلاق کانتی فراروی کند و راهی به برداشتی نوین از اخلاق عملی و زنده بگشاید یا خیر؟
منبع: منتشر شده در مجله ایدراک (نخستین مجموعه مقالات انجمن فلسفه و فلسفه ورزی تبریز)، 1394، صص 33-47
برای خواندن ادامه مطلب و دانلود فایل آن بر روی این لینک کلیک کنید.