چکیده
پست و بی ارزش پنداشتن این جهان یکی از آموزه های رایج و غالب در آثار و نوشته های فلسفی، ادبی و عرفانی زبان فارسی است. اشعار زیر مشتی است نمونه خروار از نفی زندگی و جهان که از آثار سه شاعر بزرگ فارسی (مولوی، حافظ و خیام) استخراج شده است.
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است/ هزار بار من این نکته کردهام تحقیق (حافظ)
جهانی هیچ و ما هیچان خیال و خواب ما پیچان مولوی، (دیوان شمس)
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است (خیام)
ماکسیم اندر جهان پیچ پیچ/ چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ (مولوی، مثنوی معنوی)
بدیل های پیشنهاد شده در مقابل این جهان پست و دانی، عمدتا از سه نوع خارج نیست: یکی، تمرکز بر «آن» جهان به جای «این» جهان؛ دوم، تمرکز بر جهان «درون» به جای جهان «بیرون»، و سوم، تمرکز بر رهایی و مستی به جای آگاهی و فهم. صرف نظر از برخی بصیرت های انتقادی در این رویکردها، یادداشت حاضر در تلاش است تا نشان دهد که چگونه رویکرد عرفانی غالب در ادبیات ما می تواند نشان دهنده عناصری از فرهنگ باشد که به ناممکن شدن شهر منجر می شوند. لذا هدف این یادداشت، در مقام یک یادداشت، بیان طرحی اجمالی از نسبت عرفان و تصوف با مسئله «مدنیت» در تاریخ ایران است، اما روشن است برای تبیین همه جانبۀ موضوع، باید فراتر رفت و فرآیند تکوین عزلت گزینی عرفانی را به نحوی تحلیلی-تاریخی در نسبت با شهر و مدنیت مورد بازاندیشی قرار داد. یادداشت حاضر شاید تنها طرحی اجمالی برای تحقق این هدف دشوار و طولانی باشد.
منبع: دوماهنامۀ خبری – تحلیلی رسانه فرهنگ، شماره اول (شماره پیوسته 32)، فروردین و اردیبهشت 96، ص23
برای خواندن ادامه مطلب و دانلود فایل آن بر روی این لینک کلیک کنید.